مدح و مرثیۀ حضرت زینب سلاماللهعلیها
تنهـا مـیان آن همه داغ و خطـر زینب در خیمههای سوخـته آسیـمهسر زینب شب را به صبح آورد با اندوه طاقت سوز تنها خدا داند که چه بگـذشت بر زینب تا بشـکـنـد پـشت شب سرد تـبـاهی را شد با سر خورشید و ماهش همسفر زینب در انتخابی سخت بیتـردید شد پـیروز بگذشت در پـای برادر از پـسر زینب ظهر عطش افتاد روی خاک و پرپر شد پرورد گلهایی که با خون جگر زینب از « ما رأیت الا جمیلایش» توان فهمید هر قدر مشکـل بیـشتر نستـوهتر زینب در کوفـۀ تـزویر و شـام شـوم استـبداد طـوفـانی از فـریاد شد مثل پـدر زینب او دختر زهراست این را خوب میدانند چون شیر میغرد نمیترسد اگر زینب محمل نشین عشق و صبر و بردباریها از عشق شد آتشفشانی شعـلهور زینب بیبی تمام عـمـر از تو گـفتم و خواندم روز قـیـامـت آبـرویـم را بـخـر زیـنب |